به دوستان خود خیانت نکنیم
آیا ما می توانیم هرگاه بخواهیم دوستان خود را ترک گوییم؟ این پرسش را یکی از مردم با من مطرح کرد و پاسخ من آن بود که: ما اگر دوستان خود را همچون کالایی بدانیم که آن را خریداری می کنیم یا ماشینی که در اختیار می گیریم یا خانه ای
نویسنده: سید هادی مدرسی
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر
آیا ما می توانیم هرگاه بخواهیم دوستان خود را ترک گوییم؟
این پرسش را یکی از مردم با من مطرح کرد و پاسخ من آن بود که: ما اگر دوستان خود را همچون کالایی بدانیم که آن را خریداری می کنیم یا ماشینی که در اختیار می گیریم یا خانه ای که در آن سکونت می گزینیم در این صورت می توانیم آنها را ترک گوییم یا هرچند گاه یک بار تغییرشان دهیم، دقیقاً همچنان که با کالا یا ماشین و یا خانه رفتار می کنیم.
ولی اگر پیوند دوستی را- چنان که دیدگاه اسلام نیز چنین است- پیوندی مقدس بدانیم که خداوند آن را مبارک دانسته دیگر نمی توانیم آنها را ترک کنیم یا تغییرشان دهیم زیرا فردا روزی خداوند درباره آنها و آنچه برایشان رخ داده سؤال خواهد کرد. به همین سبب اسلام ما را از عاقبت گرفتار شدن در دام شیطان برحذر می دارد، شیطانی که پیوسته می کوشد پیوند مقدس دوستی را با واداشتن یکی از دو طرف به خیانت، بگسلد. خیانت میان دوستان دلیل عمده فروپاشی پیوند آنهاست و همین خیانت در حقّ آنها گاهی موجب می شود که آنان عقده هایی روانی پیدا کنند که در آینده نیز به فکر برقراری دوستی با دیگران نیفتند.
چه دوستیهای استواری که دهها سال ادامه یافته و با راه یافتن خیانت بدان آتش گرفته و از میان رفته است، و چه بسیار دوستان صمیمی که خیانت، دوستی آنها را کاملاً به جدایی تبدیل کرده است. خیانت در دوستی بدان معناست که دوستی خلاف آنچه برای دوستش اظهار می دارد در دل داشته باشد و برای یک دوست کافی است که نشانه های چنین نیت پلیدی را در دوستش بیابد تا رشته دوستیش را با او قطع کند. آیا چنین نیست که هریک از ما اگر به سوءنیت دوستش پی برد حتی اگر سالها با او زندگی کرده باشد ترکش گوید؟ چرا؟ زیرا هیچ انسانی دوست نمی دارد دیگران با دورویی با او رفتار کنند و راضی به دوستی ای نیست که براساس مقدس استوار نباشد. به همین سبب براحتی از دوستی مصلحتی که هیچ پیوند مقدسی آن را به ما ارتباط نمی دهد و کوچکترین جرقه شهوت یا خشم بنیان آن را درهم می ریزد چشم می پوشیم.
براین اساس، اسلام، خیانت را دقیقاً تعریف کرده و بشدت از آن برحذر داشته است و خطوط ظریفی را که ممکن است خیانت در آن رشد کند آشکار ساخته است.
در این جا به بیان پاره ای از این خطوط از دیدگاه اسلام که باید از آنها پرهیز کرد، می پردازیم:
اول: خیانت به دوست با فروختن او
امام صادق(ع)می فرماید:« مسلمان برادر مسلمان است، نه به او ظلم می کند، نه یارش را ترک می گوید و نه فریبش می دهد، و نه غیبتش را روا می شمرد، نه بدو خیانت می ورزد و نه به او دروغ می گوید»(1).دوست، کسی است که در همه شرایط دوستی کند نه آن که شرایط خاصی او را به دوستی تو وادارد و اگر سودی متوجه او شد صمیمی باشد و در غیر این صورت بطور کلی ترکت گوید.
دوم: خیانت به دوست با فریفتن او
امام صادق(ع) می فرماید:« مردم را مفریب که بدون دوست می مانی». در حقیقت فریب از نیتی پلید برمی خیزد و صاحب نیت پلید نمی تواند دوستی خود را برای کسی خالص گرداند و از همین رو دیگران نیز نمی توانند دوستیشان را برای او خالص گردانند و همان طور که امام می فرماید بدون دوست می ماند.فریب نسبت به همه مردم امری نارواست چه رسد نسبت به دوستان؟ بویژه آن که فریب دادن دوست- به علاوه خیانتی که در فریب نهفته است- گونه ای استثمار نیز به شمار می آید.
کسی که برای مثال با فروختن کالایی بنجل دوستش را می فریبد از اطمینان او سوء استفاده کرده و تحت پوشش آن به فریفتن دوستش می پردازد.
روزی پیامبراکرم(ص) بر مردی گذر کرد که گندم می فروخت و به نظر می رسید که وی گندمهای خراب را زیر گندمهای خوب پنهان ساخته است، در این هنگام رسول اکرم(ص) دست خود را به میان گندمها برد و دانه های خراب آن را بیرون آورد و بر روی گندمهای خوب ریخت و آن سخن معروف خود را فرمود که: کسی که نسبت به ما تقلب کند از ما نیست»(2).
سوم: خیانت با آشکار کردن راز دوست
دوستان اسرار یکدیگر را می دانند و این اسرار هرچه هم معمولی باشند باز هم برای صاحبان آن مهّم به شمار می آیند و یک دوست نباید اسرار دوست خود را بی ارزش بداند.در حدیث شریف آمده است که:« سرّ تو به منزله خون توست که نباید جز در رگهای گردنت جریان داشته باشد»(3).
اگر ما اسرار خود را همچون طلا می دانیم و همچون گرانترین دارایی خود از آن مراقبت می کنیم پس آیا جایز است اسرار دوست خود را بی ارزش دانسته آنها را برای دیگران افشا کنیم؟ امام صادق(ع) می فرماید:« سخن گفتن پیرامون اسرار برادرت از خیانت است».
چهارم: خیانت به دوست هنگام رایزنی
پیامبراکرم(ص) می فرماید:« کسی که برادرش را به کاری راهنمایی کند که بداند صلاح او در غیر از آن کار است به وی خیانت ورزیده است»، لذا نباید دوستی برادر خود را به کاری راهنمایی کند که به سودش نیست و چنین کاری خیانت محسوب می شود. مادامی که دوستی به دوستش اطمینان دارد و او را شایسته رایزنی می داند پس چرا این فرد باید دوست خود را بفریبد و او را گمراه سازد؟پنجم: خیانت به دوست با در دل داشتن بدی نسبت به او
ممکن است انسانی برای فردی تظاهر به دوستی کند در حالی که بدخواه اوست و این احتمال وجود دارد که این حالت بدون آن که دیگران بفهمند مدتی ادامه یابد ولی آیا ممکن است چنین دوستی ای رشد کند؟ «صداقت»، « اخلاص» و «محبت حقیقی» شرایط واقعی رشد دوستیها در زندگی است.کسی که بدخواه دوستان خود باشد در حقیقت تبری بر جنازه پیوندهای اجتماعی خود کوبیده است زیرا نفاق نمی تواند پوشیده باقی بماند و بالاخره امروز یا فردا و یا پس فردا پرده از آن برگرفته خواهد شد.
این در دنیا، اما در آخرت نیز نیات مردم برای یکدیگر آشکار می گردد همچون یک ماهی در تنگ آب که همگان آن را می بینند و رسوایی بزرگ در این هنگام خواهد بود.
امام باقر(ع) می فرماید:« تقوای خدا در پیش گیرید و هیچ یک از شما امری را برای برادر خود در دل پنهان ندارد که خود، آن را دوست نمی دارد و هیچ بنده ای امری را که خود آن را خوش نمی دارد برای برادرش در دل پنهان نمی کند مگر آن که خداوند همان را موجب نفاق در قلب او قرار می دهد».
آیا این نفاق نیست که کسی نسبت به دوست خود به حبّ و اخلاص تظاهر کند در حالی که قلبش از تنفر نسبت به او آکنده است؟
چرا نباید هریک از ما آینه ای صاف باشیم که نیتهای قلبیمان را بی هیچ شائبه ای منعکس سازد؟
بار دورویی بر وجدان گران است پس چرا خود را از آن آسوده نسازیم؟ باید با دوستی دوستی کرد و با دوستی تنفر داشت و با دوستی محبت ورزید. و در این هنگام است که گرمای دهها قلب را پیرامون خود احساس خواهیم کرد و میلیونها دست را که برای مصافحه با ما دراز می شوند، خواهیم فشرد.
اگر ما با خود و با مردم صادق باشیم ثمره های آن پیش از هرکس دیگر به سود خود ما خواهد بود چنانچه زیان نفاق پیش از همه متوجه خود منافق خواهد بود.
ششم: خیانت به دوست با در یاد داشتن لغزشهای او
اگر این سؤال مطرح شود که دوست کیست؟ پاسخ خواهیم داد کسی که با ما همکاری داشته و ما نیز با او همکاری داریم، برای دردش ناراحت می شویم و او نیز برای درد ما پریشان خاطر می شود. ما از شادی او شاد می شویم و او نیز از شادی ما شاد می گردد، و بدین ترتیب روح ما با یکدیگر درهم می آمیزد و در فضای همکاری و همیاری به پرواز درمی آید و حقیقتی واحد را در این جهان تشکیل می دهند.بنابراین، ناگزیر باید از اشتباهات او چشم پوشید و نباید خود را برای حفظ لغزشها و اشتباهات او به شکل « فایل» درآوریم تا روزی از روزها اشتباهات او را در اختیار مردم بگذاریم که این خود نوعی کفر است.
پیامبر(ص) می فرماید:« بیشترین کفر آن است که فردی سخنی را از برادرش بشنود و آن را به منظور رسوا کردن او حفظ کند، اینان بهره ای از نیکی ندارند»(4).
هفتم: خیانت به دوست با دروغ گفتن به او
اطمینان، پلی است که قلب تو با عبور از آن به قلب مردم می رسد و دروغ، دینامیتی است که این پل را منفجر می کند.این خیانت است که مردم با صداقت به فردی گوش فرا دهند و او با پلیدی به ایشان دروغ بگوید.
امام صادق(ع) می فرماید:« چه خیانت بزرگی است که به برادرت سخنی بگویی که او بدان تصدیق دارد و تو به وسیله آن به او دروغ می گویی»(5).
هشتم: خیانت به دوست با مانع نشدن از سقوط او
تردیدی نیست که مردم همیشه بر فراز قله ها زندگی نمی کنند و گاهی نیز به قعر دره ها سقوط می کنند و بدون تردید این سقوط ناگهانی نیست بلکه تدریجی می باشد و چه بسا اگر کسی یافت شود که دست خود را برای نجات او دراز کند بتواند او را به راه راست رهنمون شود و شایسته ترین مردم به چنین کاری دوستان هستند زیرا نزدیکترین افراد به اویند و اگر چنین نکنند به تحقیق به او خیانت ورزیده اند.حضرت صادق(ع) می فرماید: « اگر کسی برادرش را بر امری یافت که آن را ناخوش می یابد و از آن کار بازش نداشت به او خیانت کرده است و چنین کسی در آینده بر او حق خواهد داشت»(6).
هرگاه دوستی را دیدیم که در شرف سقوط به منجلاب گناهان است باید با هر وسیله ممکن او را از این کار باز داریم والاّ در روز رستاخیز گریبان ما را خواهد گرفت و طلب خود را در نصیحت و ارشاد با فریاد به ما یادآوری خواهد کرد.
نهم: خیانت به دوست با عدم اظهار محبت نسبت به او
دوستی همچون گُل است که بدون وجود مسؤولی برای آبیاری و سرپرستی آن رشد نمی کند.اظهار محبت و دوستی در رأس اموری است که دوستی را آبیاری کرده و موجب رشد آن می شود.
آدمی نباید احساسات محبت آمیز خود را نسبت به دوستان و برادران پنهان کند بلکه باید آنها را از مکنونات ضمیر خودآگاه سازد. ما باید به مردم بگوییم که دوستشان داریم و دوستان خود را آگاه سازیم که طالب خیر آنهاییم، و پیوسته عبارتهای محبت آمیز و سخنان دوستانه را بر زبان آوریم تا مزرعه دوستی را سیراب سازیم. چنین روشی امید را در جان دوستانمان برقرار می سازد و به سوی ما دعوتشان می کند، در حالی که اگر چنین نکنیم چه بسا دوستی ما در برابر کوچکترین لرزش دستخوش فروپاشی گردد.
هر انسانی مایل است نسبت به نمود خود در ذهن دیگران آگاهی یابد و هر انسانی خواهان آن است که اعتراف دیگران را نسبت به دوستی خود بشنود، پس چرا باید از به کار بردن کلماتی که دوستان ما را سود بسیار می رساند و ما را نیز به سختی نمی افکند بخل ورزیم؟
پیامبراکرم(ص) می فرماید:« کسی که محبت برادر مسلمانش را در دل دارد ولی او را از آن آگاه نمی سازد در حقیقت به او خیانت کرده است».
دهم: خیانت به دوست با غیبت کردن
کرامت دوستان بخشی از کرامت ماست و احترام به آنها از جانب ما یعنی احترام به خودمان و از همین رو غیبت دوستان یعنی غیبت خود. هر انسانی با اطرافیانش گرامی است و لذا اگر کرامت آنها مخدوش شود انگار که کرامت خود ما مخدوش شده است.پیامبراکرم(ص) می فرماید:« هرکه از برادرش سخنی نقل کند که مقصودش از نقل آن درهم شکستن و سلب شخصیت او باشد خداوند به این جرم او را هلاک کند تا از آنچه گفته خارج شود اگرچه هرگز نخواهد توانست از آنچه گفته خارج شود».
چه بسیار دوستیهایی که با کلمات غیرمسؤولانه ای متلاشی شده که از دهان یکی از دوستان خارج شده است.
خداوند می فرماید: « و از یکدیگر غیبت مکنید، آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناخوش خواهید داشت»(7).
نگاه مردم به دو دوست از خلال سخنانی نیست که هریک از آنها درباره خود می گویند بلکه از خلال سخنانی است که هریک از آن دو درباره دوستش می گوید، اگر دوستانمان را ستودیم و خود را نکوهش کردیم مردم ما را خواهند ستود ولی اگر دوستانمان را نکوهش کردیم و خود را ستودیم هیچ کس به ما توجهی نخواهد کرد.
در این جا به بیان حادثه ای می پردازیم که برای دو دوست که هریک به بدی از دوستش سخن می گفت پیش آمده است:
دو دوست به مهمانخانه ای وارد شدند و در حالی که هر دو منتظر غذا بودند یکی به قصد قضای حاجت بیرون رفت. صاحب مهمانخانه از دوست او پرسید که وی چگونه انسانی است؟ او در پاسخ گفت: چیزی نمی فهمد و همچون گاو است و پس از مدت کوتاهی که دومی برای قضای حاجت بیرون رفت صاحب مهمانخانه از اولی سؤال کرد که او چگونه آدمی است؟ و او در پاسخ گفت: خری است که هیچ نمی فهمد. چون وقت غذا شد صاحب مهمانخانه سفره را پهن کرد و جلوی یکی از آنها مقداری علف و جلوی دیگری طبقی از جو نهاد و چون با شگفتی این دو دوست که از چنین اهانتی ناشی می شد روبرو گشت گفت: این همان چیزی است که خود سفارش آن را دادید و این حکم هریک از شما نسبت به دیگری است.
پی نوشت ها :
1-کنزالعمال/خطبه 747
2-فروع کافی/ج5/ص 160
3-بحارالانوار/ج75/ص 71
4-بحارالانوار/ج78/ص 276
5-تنبیه الخواطر و نزهة النواظر/ص 92
6-بحارالانوار/ج75/ص 65
7-حجرات/11
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}